خاطرات یک هیچ هایکر بی تجربه

هیچ هایک یعنی چی

به کی میگن هیچ هایکر؟

من هادی هستم و می خوام اولین تجربه هیچ هایک سواریم رو باهاتون در میون بزارم. ‌هیچ هایک ‌نوعی از سفر هست که در آن برای طی مسیر از نقلیه های عبوری استفاده میکنی و معمولا بدون پرداخت کرایه هست. این نوع از رایگان سواری معمولا بر پایه ی اعتماد میان راننده و ومسافر هست و یکی از رایگان ترین انواع سفر همین هیچ هایکنیگ هست. اولین کار که باید کرد اینه که در کنار جاده بایستی، و انگشت شست رو به نشانه اینکه می خواهی سوار شوی به سمت بالا حرکت میدی. بعضی از راننده های ریسک نمی کنن و ترجیح میدن بدون توجه از کنارت عبور کنن. ولی خیلی از راننده ها هم هستن که دنبال یک همصحبت و آشنایی با دوستان جدید هستن. بنابراین نگه می دارن تا سوار شی.قبل از اینکه بخوام برای اولین بار هیچ هایرکی رو تجربه کنیم، خاطرات بسیاری از هیچ هایکرها رو خونده بودم. ۳ سال بود که با این نوع از سفر آشنا بودم ولی  جرات نکرده بودم انجامش بدم. پسرها و دخترها، افراد پیر و جوون زیادی سفر به این شکل رو تجربه کرده بودن اما برای من در حد یک خواسته ی درونی، باقی مونده بود. تا اینکه…

اولین تجربه من در هیچ هایکینگ

توی سفر یک ماهه از همدان به سمت اصفهان، تصمیم گرفتم با سواری های خطی بین شهری، فاصله بین شهرها رو طی کنم و در واقع شهر به شهر برم. اول ساوه، بعد سلفچگان، دلیجان، میمه و آخر از همه اصفهان.

با سواری خطی به ساوه رسیدم. پیاده شدم و منتظر تاکسی بودم. با دیدن اولین تاکسی به سمتش حرکت کردم کوله رو تو صندوق عقب جا دادم و سوار ماشین شدم.  اما راننده ایستاده بود تا تمام صندلی ها رو پر کنه و ۳ تا مسافر دیگه بگیره، اما من عجله داشتم، تصمیم گرفتم پیاده شم. کوله پشتیم رو از صندوق عقب ماشین برداشتم، پیاده شدم و به سمت خروجی شهر راه افتادم. همونطور که در حال راه رفتن بودم به این فکر می کردم که برای اولین بار هیچ هایکری رو تجربه کنم. راستش جراتش رو نداشتم اما ته دلم میدونستم که بالاخره انجامش میدم. سنگینی کوله رو روی دوشم حس می کردم و خسته ی راه بودم! گوشی رو برداشتم و با یکی از دوستان مجازیم مشغول صحبت شدم، وقتی جریان رو بهش گفتم من رو ترغیب کرد که غرور و خجالت رو بزارم کنار و رایگان سواری رو امتحان کنم. داشت بهم می گفت که با ترست روبرو شو، رک و راست و بدون رودروایستی به اولین ماشینی که توقف کرد بگو که میخوای اینجوری سفر کنی. داشتم حرفاش رو با خودم مرور می کردم که همون لحظه یه ماشین پژو بوق زد و نگه داشت. گفت هیچ هایکری؟ منم از خدا خواسته گفتم آره، گفت پس بیا بالا. با کمی خجالت ترس و دلهره سوار شدم اما خوشحال بودم. خوشحال بودم که نیازی نیست از اول براش توضیح بدم و احتمالا قبل از من با هیچ هایکرهای زیادی روبرو شده بود و همین کار من رو راحت تر کرد.

هیچ هایکینگ

بعد اینکه پیاده شدم یک کیلومتری رو پیاده رفتم. بعد از یک کیلومتر راه رفتن یه زانتیا نگه داشت و سوارم کرد. جالب بود که راننده زانتیا هم توضیحی نخواست. تو راه کمی در مورد بزرگی کوله پشتی باهام حرف زد و ازم می پرسید که چرا کنار جاده پیاده میرم. با حوصله بهشون پاسخ دادم و ۱۵ کیلومتر بعد تشکر کردم و پیاده شدم.

شیرین ترین خاطره من در سفر به اصفهان

برای کسی که اولین بار هیچ میزنه ، یه مسیر ۶۵ کیلومتری که تقریبا تو ۵۰ دقیقه می شه طی اش کرد، سوار چند ماشین مختلف شدم و بعد از ۲ ساعت رسیدم. بیشتر از یک ساعت دیرکرد داشتم ولی ارزشش رو داشت و راضی بودم.

در طول مسیر از استوری گذاشتن غافل نبودم. دوست داشتم لحظات خوشم رو با دوستانم تقسیم کنم. یکی از دوستانم که با خانواده ش عازم اصفهان بود، از طریق استوری ها فهمید که مقصدم اصفهان هست. باهم هماهنگ شدیم تا مابین دلیجان و سلفچگان همدیگه رو ببینیم. بارون میومد اما پانچو داشتم. چند کیلومتری رو طی کردم تا به محل قرار برسم. دوستم اومد، سوار ماشینش شدم و به طرف اصفهان راه افتادیم…

سفر به اصفهان

برای خودم باور کردنی نبود ولی به هیچ زدن عادت کردم و کار به جایی کشید که ۲ هفته بعد از اصفهان، یه تصمیم ناگهانی برای رفتن به کرمانشاه گرفتم. دیر وقت بود با ماشین خطی رفتم الیگودرز. وقتی رسیدم شب ساعت ۱ بود برف باریده بود و هوا عجیب سرد بود. اولش با خودم گفتم یه اتاق بگیرم و شب رو بمونم، تحمل سرما برام سخت شده بود و کنار جاده ایستادن و منتظر ماشین عبوری بودن تو اون سرما یه پوست کلفت می طلبید. اما یاد قانون هیچ هایکینگ افتادم که میگه اول نیم ساعت تلاش کن بعد تصمیم بگیر. از فکر گرفتن اتاق اومدم بیرون و چشمم به جاده بود تا یه نقلیه عبوری توقف کنه. ساعت ۱ و نیم نصف شب که یک خودروی دنا ایستاد. خم شد و از بالای شیشه نگاهم کرد و پرسید این وقت شب اینجا چیکار می کنی؟ گفتم می خوام برم کرمانشاه می تونید منو ببرید؟ جوابش مثبت بود و سوار شدم.

تو راه با راننده مشغول صحبت بودیم، تا جایی که کرمانشاه رو فراموش کردم و تا همدان باهاش رفتم. یکی از خوش صحبت ترین راننده هایی بود که موقع هیچ زدن، بهشون برخورد کرده بودم. وقتی پیاده شدم بهم گفت تو خاطراتت بنویس که تو مسیر الیگودرز به همدان اینهمه صحبت کردم، خندیدم و گفتم که اینکارو می کنم . تو راه فهمیدم که ایشون معاون دادستان یکی از استان هاست. دوست داشتم اسمش رو بدونم و تو خاطراتم بیارم ولی به دلیل نوع شغلش ترجیح داد که اسمی ازش نبرم.

و این شد یکی از خاطرات شیرین من تو زندگی در سفر به اصفهان سفر رقم خورد و هیچوقت از اینکه رایگان سواری و یا هیچ هایکینگ رو تجربه کردم پشیمون نشدم و هنوز هم شوق دوباره انجام دادنش رو دارم.

سفر به همدان

۵/۵ - (۱ امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *