در سفر به ایران چه بر مارکوپلو گذشت؟
سفرنامه مارکوپلو به ایران
سفرنامه ها دارای مطالب مفیدی درباره کشورها و شهرهای مختلف، شیوه زندگی مردمان آن ها، فرهنگ و آداب و رسوم و در کل اوضاع اجتماعی شهرها و کشورها می باشند. بنابر این از طریق سفرنامه ها می توان به اطلاعات ارزشمندی دست یافت.معمولا زمانی که از جهانگردی، سفر و سفرنامه صحبت می شود بیشتر از هر سفرنامه دیگری ذهن ما به سمت مارکوپولو و سفرنامه او می رود. شاید برایتان جالب باشد که بدانید که مارکوپلو به ایران هم سفر کرده و سفرنامه ای هم در مورد ایران، از او به جا مانده است. با اینحال مارکوپلو اولین سفرنامه نویس نبوده، پیش از او سفرنامه نویسان و سیاحان و جهانگردان بسیاری اقدام به نوشتن سفرنامه خود کرده اند. سفرنامه ابراهیم بیگ، سفرنامه ابن حوقل و سفرنامه ابودلف از این جمله اند.
مارکوپولو جهانگرد ایتالیایی بود که در قرن ۱۳ میلادی در ونیز متولد شد. پدر او تاجر بود و برای داد و ستد به قسطنطنیه رفت و آمد می کرد. پدر مارکوپولو “نیکولو پولو” در سال ۱۲۶۰ میلادی تصمیم گرفت با برادرش راهی سرزمین های مشرق زمین شود تا از نزدیک تولیدکنندگان کالاهایی نظیر سنگ های قیمتی، ادویه، عاج، ابریشم و انواع پوست و جواهرات را ببینند. آن ها به مدت ۹ سال در کنار قوبیلای قاآن فرمانروای مغولی چین بودند. پس از بازگشت از چین دوباره بعد از دو سال تصمیم گرفتند به چین برگردند. بنابراین زمانی که مارکو ۱۷ ساله بود همراه با پدر و عمویش عازم سفری شد که در حدود ۲۴ سال طول کشید. آن ها حدود ۱۷ سال در چین بودند و در سال ۱۲۹۵ میلادی زمانی که مارکو ۴۱ ساله بود در بحبوحه جنگ ونیز و جنوا به ونیز بازگشتند. در این هنگام مارکو به زندان افتاد و در زندان داستان و خاطرات سفرهایش را به کمک هم بندی خود نوشت و آن را برای دیگر بازرگانان و جهانگردان به یادگار گذاشت تا الهام بخش آنان در سفرهایشان باشد.
مارکو در تمام مدتی که در چین در نزد قوبیلای قاآن بود در نقطه نقطه چین به ماجراجویی و مردم شناسی مشغول بود. مارکو در طول ۲۴ سال اقامتش در چین بعنوان مشاور قوبیلای در کنار او بود.
قسمتی از سفرنامه مارکوپولو مربوط به خاطراتش از سفر به برخی از شهرهای ایران و فرهنگ و گوشه هایی از زندگی آنان در قرن هفتم می باشد.
تبریز، شهری پر رونق از دیدگاه مارکوپلو
نخستین شهری که مارکو وارد آن شد تبریز یا به زبان مارکوپولو “توریز” بود. در این زمان ایلخانیان تبریز را بعنوان مقر اصلی خود انتخاب کرده بودند. بنابراین این شهر چند سال پیش از ورود مارکو رونق یافته بود و نیز دروازه تجارت قسطنطنیه به هندوستان بود. مارکو درباره تبریز می گوید : «این شهر موقعیتی بسیار عالی دارد و کالاهای بازرگانی از هرمز، هندوستان، بغداد و موصل و دیگر نواحی به راحتی وارد تبریز می شود» به گفته مارکو برخی از کالاهایی که داد و ستد می شده مروارید و سنگ های قیمتی بوده و سود خوبی برای بازرگانان داشته است. همچنین حرفه مردم تبریز در زمان حضور مارکوپولو تجارت و پیشه وری به معنای بافت انواع پارچه های گران قیمت از جنس زر و ابریشم بوده است. از نکات دیگری که مارکو درباره تبریز به آن اشاره می کند حضور چشمگیر بازرگانان لاتین زبان در این شهر است. همچنین درباره وجود ارمنی ها، گرجی ها، نستوری ها و یعقوبی ها نیز سخن می گوید.
مارکو همچنین در راه بازگشت هم به تبریز می رود. این بار هم به وجود صومعه ای به نام بارساموی مقدس در نزدیکی تبریز اشاره می کند و آن را صومعه ای خداپسندانه می داند که راهب بزرگی در کسوت کرملی ها با راهبان زیادی آنجا روزگار می گذرانند. آن ها برای پرهیز از بیکاری و تنبلی کمربندهای پشمی می بافند و چون این نوع کمربندها برای درد بدن و سلامتی مفید هستند همه خواهان بدست آوردن آن هستند.
مارکو به دنبال سه روحانی در شهر ساوه
پس از تبریز مارکو درباره ساوه صحبت می کند. ساوه در این دوران دارای ۴۶ روستا بوده و رونق و آبادانی بسیاری داشته است. مارکوپولو پس از ورود به این شهر سراغ سه مغ را می گیرد که جزو نخستین کسانی بودند که از تولد حضرت عیسی خبر داده بودند و برای دیدار با او به اورشلیم رفته بودند. اما کسی از مردم ساوه درباره آن ها چیزی نمی دانست.
مارکو همچنین به وجود قلعه آتش پرستان در این شهر اشاره می کند. گویی با تعدادی از پیروان زرتشت نیز دیدارهایی داشته و بیان می کند ایرانیان همیشه می کوشند تا آتش مقدس را روشن نگه دارند. مارکو در میان خاطراتش به تجربه تلخ برخورد با راهزنان هم اشاره می کند. این نشان می دهد در مناطق کویری و کم جمعیت راهزنی امری معمول بوده است.
ورود مارکوپلو به شهر یزد
مارکو یزد را در نوشته هایش شهری پر رونق، بزرگ و زیبا می داند. همچنین درباره پارچه های ابریشمی معروف به یزدی که بین بازرگانان شهرت بسیاری داشته نیز صحبت می کند. درباره وسعت یزد می گوید اگر بخواهید از این شهر خارج شوید و به سمت کمان بروید باید ۸ روز از صحرایی گذر کنید که فقط سه مکان برای استراحت و اتراق کردن دارد. از دیگر چیزهایی که در نظر مارکو در شهر یزد جالب بوده وجود شکارهایی همچون گور خر، بلدرچین و کبک بوده است.
کرمان، شهری با مردمان آرام
مارکوپولو پس از هفت روز خود را به کرمان می رساند. او پس از ورود به این شهر مردمان کرمان را خوب و آرام توصیف می کند. مارکو سه بار به کرمان سفر می کند و با دقت بیشتری درباره این شهر نوشته است. او درباره زنان کرمان بیان کرده «زنان و دختران این شهر با استفاده از سوزن گلدوزی هایی از طلا و ابریشم رنگ ها و نقش و نگارهای زیبایی را بر روی بالش ها، پرده ها و لحاف ها ایجاد می کنند که مورد استفاده اغنیا قرار می گیرد و نیز در تولید صنایع دیگر فعالیت می کنند».
از موارد دیگری که مارکو در خاطراتش درباره کرمان به آن ها اشاره می کند کوه های کرمان است که زیستگاه مهم ترین پرنده های دنیا همچون شاهین، کبک و نیز بازها بوده است. همچنین این شهر را مرکز سنگ های صنعتی همچون آهن و نیز سنگ های قیمتی نظیر فیروزه توصیف می کند. کرمان در دوره های بعدی نیز رونق بسیاری یافته و در زمان تیموریان و صفویان میزبان کمپانی هایی از کشورهای انگلیس، هلند و هند شرقی بوده است.
هرمز، سرزمینی سرسبز و پرمیوه در نظر مارکوپولو
مارکوپولو درباره هرمز نوشته این شهر را منطقه قدیمی سرسبز و خرمی می داند که تنوع زیادی از میوه ها در آن وجود دارد. این شهر محلی برای داد و ستد بازرگانان کیش و خلیج فارس بوده است. همچنین بازرگانان هند نیز با کشتی های بزرگی از انواع کالاهای قیمتی همچون مروارید، سنگ های قیمتی و نیز ادویه، پارچه و دیگر کالاها به این ناحیه می آمده اند. مارکو درباره مردمان این منطقه از واژه سیه چرده استفاده کرده است که مسلمان بوده اند. مردم هرمز با استفاده از خرما و دیگر مواد شراب تهیه می کنند. همچنین غذای آن ها با مناطق دیگر متفاوت است و کمتر از گوشت و نان گندم استفاده می کنند. بیشتر از ماهی های شور و خرما بعنوان غذا استفاده می کنند. در این شهر برخی از مردم شغلشان نوحه خواندن و گریه زاری برای کسی است که مرده و در مقابل دریافت مبلغ مشخصی این کار را انجام می دهند.
مارکو همچنین درباره کشتی های این شهر نوشته است مردم این ناحیه از کشتی هایی چوبی استفاده می کنند که برای انداختن در دریا بسیار خطرناک است. در ساخت این کشتی ها هیچ نوع میخی به کار نمی برند زیرا چوبی که برای ساخت این کشتی ها استفاده می شود آن چنان سخت است که اگر بخواهند میخ در آن فرو ببرند مانند ظرف سفالی از هم می پاشد یا حتی ممکن است خود میخ بشکند. بنابراین دو سر الوار را سوراخ کرده و میخی چوبی در سوراخ ها فرو می کنند. بعد با طناب محکمی دو سر میخ ها را می بندند. برای محافظت کشتی ها آن ها را روغن مالی و با کنف درزهایش را پر می کنند. این کشتی ها یک سکان و یک عرشه دارند و چون لنگرشان آهنی نیست ممکن است در طوفان ها به سنگ های ساحلی برخورد کند و بشکند.
گزارش مارکوپولو درباره اسماعیلیه در ایران
دولت اسماعیلیان حکومتی است که مرکز فرماندهی اش در کوهستان الموت در استان قزوین بود و بیشترِ فعالیت آنها مبارزه با خلفای بنی عباس و قبایل مغول بود. چنین به نظر می رسد گزارش مارکو درباره اسماعیلیه شنیده های او باشد که در محافل گوناگون گفتگو می شده است. مارکو از حسن صباح که شاخص ترین فرمانده اسماعیلیان بود، با عنوان پیر کوهستان یاد کرده و او را علاءالدین نامیده است. او در خاطراتش نوشته پیر کوهستان در دل یک دره باغ زیبایی بنا کرده و در هر گوشه باغ کاخ های کوچک و بزرگی ساخته بود. کاخ ها با پرده های ابریشمین و نقاشی و کارهای دستی آراسته شده بود. داخل کاخ ها نهرهایی از عسل، شراب، آب و شیر جاری بود. داخل این کاخ ها دوشیزگان زیبارو به آوازخوانی و رقص و موسیقی مشغول بوده اند. همچنین تعداد زیادی غلام نیرومند نیز در کاخ ها حضور داشته اند. مارکو درباره غلامان نوشته آن ها دسته دسته با تریاک بی هوش می شدند و به باغ می رفتند و زمانی که پیر کوهستان به یکی از آن ها نیاز پیدا می کرد برای کشتن کسی دستور می داد تا او را با تریاک به حالت خلصه ببرند و از باغ خارج کنند. برای برگشتن دوباره به باغ باید هر کاری که خواسته شده بود انجام می دادند.
سرانجام هلاکوخان به مدت ۳ سال این باغ و کاخ و پیر کوهستان را در محاصره نگه داشت و بعد آن را تسخیر کرد و همه آن ها را کشت و باغ و کاخ را با خاک یکسان کرد.
مسایل اقتصادی ایران، بیشتر از هر چیزی مورد توجه مارکوپلو بود
با توجه به سفرنامه مارکوپولو، در سفری که به ایران داشته و توصیف هایی که از شهرهای مختلف کرده است به نظر می رسد بیشترین توجه او بر مسائل اقتصادی، شغل اکثریت مردم و داد و ستدهای آن ها بوده است. به عبارتی اولین چیزی که در ورود به شهرهای ایران مورد توجه مارکوپولو بوده است وسیله امرار و معاش مردم، کالاهایی که بین بازرگانان داد و ستد می شده و حرفه ای که مردان و در برخی شهرها زنان به آن مشغول بوده اند می باشد. پس از آن به غذاهایی که پخت آن ها در هر شهری رایج بوده و نیز به برخی آداب و رسوم در میان مردمان بومی هر منطقه اشاره کرده است.
دانلود کتاب سفرنامه مارکوپولو pdf
دانلود سفرنامه مارکوپولو